جدول جو
جدول جو

معنی چال حصار - جستجوی لغت در جدول جو

چال حصار
(حِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’در قدیم گودال بزرگی بوده است در محلۀ سنگلج تهران به این اسم که همه ساله ایام عاشورا اهالی تهران در آنجا ازدحام کرده شبیه حادثۀ کربلا را در می آورده اند و در غیر آن ایام از نقاط کثیف تهران بوده و جناب آقای مستوفی الممالک (میرزا یوسف) اطراف آن گودال را ستونهای آجری نصب کرده محوطۀ وسط را تبدیل بباغ عمومی کرد که در نتیجه از نقاط باصفای تهران شد و هوای سنگلج را سالم و لطیف ساخت’. (مرآت البلدان ج 4 ص 73- 74)
نام محله ای در شهر تهران. نام یکی از محلات تهران. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’نام کوچه ای است در محله سنگلج تهران’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 74). و رجوع به عنوان بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ هَِ حِ)
از قلعه های قدیم اسفراین و جای هفت زوج گاو ملک دارد. آبش از رود خانه آوردغان میباشد و یک رشته قنات هم دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 303). دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 9 هزارگزی جنوب باختری اسفراین و 6 هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به راه اسفراین واقع است، 655 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، پنبه، بنشن و زیره است. شغل اهالی زراعت، و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
نام قصبه ای مرکز قضا در ولایت آنکارا (انقره) و در140 هزارگزی جنوب غربی آنقره و در 17 هزارگزی جنوب شرقی سفری حصار واقع شده است و قریب 3000 تن نفوس و یک قلعۀ کهن دارد و خرابه های شهر قدیم پسینوس در جوار آن دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 6 هزارگزی جنوب باختر برازجان در کنار شوسۀ برازجان به بوشهر در جلگه قرار دارد. ناحیه ای است گرمسیر دارای 160 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و تنباکو و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان باغان بخش شیروان شهرستان قوچان. واقع در 17 هزارگزی شمال خاوری شیروان و 3 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی قوچان بشیروان. ناحیه ای واقع در دامنه با آب و هوای ناحیۀ سردسیری و دارای 208 تن سکنه است که شیعی مذهب و کرد و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود و محصولاتش غلات و انگور است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 66 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و کنار راه مالرو چال به آثار واقع شده. کوهستانی و ییلاقی است و 61 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چاه و محصولش غلات و لبنیات و تریاک و پنبه و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 148 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، چغندر و بنشن است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غُ لُ)
دهی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران، که در 15هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ کرج - قزوین واقع است. جلگه ای و معتدل و مالاریائی است و 75 تن سکنه دارد که به زبان ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه کرج و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن، چغندرقند، وشغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق آق تپه میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ حِ)
دهی از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد که در 42 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 4 هزارگزی جنوب جادۀ قدیم قوچان به بجنورد واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از چشمه و قنات ومحصول آن غلات، بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دعائی که بر پیراهن غازیان نوشتندی
لغت نامه دهخدا
(چَ حِ)
دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 54 هزارگزی شمال باختر نورآباد و 13 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ مظفروند می باشند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا